۱۴۰۱ آذر ۳۰, چهارشنبه

فیلم دو زن: تعطیلی دانشگاه ها، ازدواج و حق تحصیل زنان

 وقتی خبر ممنوعیت ادامه تحصیل دختران در دانشگاه های دولتی و خصوصی را خواندم، یاد فیلمنامه فیلم "دو زن" به نویسندگی تهمینه میلانی افتادم. فیلمنامه را در نخستین ماه های ورود به هرات، در کتابخانه عامه هرات پیدا کرده و خوانده بودم؛ جایی که یک روز دختری هراتی گفت: دانشجوی رشته پزشکی است، می بایست چند سال قبل فارغ التحصیل می شد ولی طالبان آمدند و تحصیل دختران را ممنوع کردند. 

وقتی یاد فیلمنامه فیلم دو زن افتادم، تصمیم گرفتم فیلم را برای دومین بار ببینم. فیلم راجع به دختری به نام "فرشته" است که در رشته معماری درس می خواند، او در ریاضیات و انگلیسی خوب است و با تدریس ریاضیات به سایر دانشجویان در اوقات فراغتش، هزینه تحصیل خود را فراهم می کند. روزی دوستش رویا به او می گوید: "تو نابغه ای... اگه توی امریکا یا انگلیس به دنیا اومده بودی، الان داشتی واسه خودت توی اکسفورد یا هاروارد ملق می زدی"، ولی او نگران بسته شدن دانشگاه ها و به بن بست رسیدن رویاهایش می باشد. او دلش می خواهد ادامه تحصیل دهد و پس از پایان تحصیلاتش، به خواهر، برادر و پدرش کمک نموده و خانه ای جدید بخرد. 

 فرشته روزی متوجه می شود پسری به نام حسن همه جا از مسیر دانشگاه تا خوابگاه او را می پاید. پس از اینکه از فرشته جواب منفی می شنود، به طرف پسرعموی او اسید می پاشد به خیال اینکه دوست پسر اوست ولی باز هم دست از دنبال کردن فرشته برنمی دارد تا اینکه پدر فرشته به تهران آمده و او را به خاطر آبروریزی مجبور به برگشت به اصفهان می کند. پس از برگشت به اصفهان، دانشگاه نیز به دلیل تظاهرات دانشجویی سال 59 بسته می شود. 

حسن به دنبال فرشته به اصفهان می رود تا به قول خودش به او ثابت کند از او "گنده تر" بوده و می تواند سایه سرش باشد ولی پس از تصادفی که بر اثر آن یک کودک زخمی و کودکی دیگر کشته می شود، او به 13 سال حبس و فرشته به پرداخت دیه محکوم می شوند. پدر فرشته توان پرداخت دیه را نداشته و مردی به نام احمد دیه را می پردازد، سپس از فرشته خواستگاری می کند اما فرشته که امیدوار به باز شدن دانشگاه ها و ادامه تحصیلش می باشد، قصد ازدواج ندارد. پس از اینکه احمد قسم می خورد در صورت باز شدن دانشگاه ها، با ادامه تحصیل او مخالفت نکند، آن ها با یکدیگر ازدواج می کنند. 

پس از ازدواج، روزی فرشته موقع پهن کردن لباس ها روی طناب، شعری از سهراب سپهری با خود زمزمه می کند: "صدا کن مرا، صدای تو خوب است، صدای تو سبزینه آن..."، احمد پس از آن به او مشکوک شده و خیال می کند او شعر را به یاد مردی زمزمه می کند و شروع به پرسیدن سوالاتی از قبیل آیا او به تنهایی از اصفهان به تهران مسافرت می کرده؟ آیا در اتوبوس با مردی حرف می زده؟ آیا در دانشگاه با همکلاسی های پسرش حرف می زده و زمانی که فرشته به همه سوالاتش پاسخ مثبت می دهد، به او می گوید: "پس حسابی دختر آزادی بودی..." و پس از آن تلفن خانه را همیشه داخل کمد قفل می کند تا او را که به باور خودش "زیاده از حد آزاد بوده" کنترل نماید، دیگر حتی به او اجازه نمی دهد تا تنهایی به خانه پدر و مادرش برود...

روزی احمد با چند مرد به خاطر نگاه کردن به فرشته، درگیر شده و راهی بیمارستان می شود. در بیمارستان به محض به هوش آمدن از پدر فرشته می خواهد تا او را سریع به خانه برگرداند... پدر فرشته از رفتار احمد ناراحت شده و راضی به طلاق می شود. در دادگاه فرشته به قاضی می گوید: "بد دله، شکاکه، اذیتم می کنه، آزارم می ده، به شعور من توهین می کنه، زندونیم می کنه" ولی قاضی دلایل او را برای حکم طلاق کافی نمی داند چون شوهرش خرجش را می دهد، برایش مسکن تهیه نموده، کتک نمی زند، دوستان ناباب ندارد، شراب نخورده و قمار بازی نمی کند. فرشته هر چه به قاضی می گوید: "این مرد داره هویت انسانی منو نابود می کنه، داره منو از من می گیره، این مرد می خواد منو تبدیل به زنی بکنه که نیستم، اون چیزی که اون می خواد با این چیزی که من هستم دو تا زن متفاوته... من انسانم، می خوام مثل انسان زندگی کنم، چطوریه که شما فکر می کنید اگه یه مردی خرجی نداد آدم بدیه اما اگه به شعور من توهین کنه، اگه هویت انسانی منو نابود کنه، آدم بدی نیست؟! من که توقع زیادی ندارم، من فقط می خوام به عنوان یک انسان، به عنوان یک همسر، به عنوان یک شریک زندگی، نظر منم عقیده منم راجع به اینکه می خوام چی بپوشم، چی بخورم، کجا برم، چی کار کنم، با کی معاشرت کنم محترم شمرده بشه، این توقع زیادیه؟"، قاضی قبول نکرده و از او می خواهد تا دادگاه را ترک کند. پس از آن دلش می خواهد به تهران سفر کرده و خانه عمویش برود ولی پدرش هشدار می دهد که این عمل، فرار از خانه و جرم محسوب می شود. پدرش به او تسلی داده و می گوید: با آمدن بچه ممکن است اوضاع بهتر شود، فرشته صاحب دو پسر می شود ولی اوضاع بدتر و بدتر می شود. 

دختر نابغه و معرکه ای که یک عالمه کتاب می خواند و همه کارهایش به موقع بود، به قول رویا: "به موقع شیطونی، به موقع خانمی"، ولی پس از ازدواج با احمد به زنی تبدیل می شود که دیگر نمی داند کیست، چه می خواهد، اعتماد به نفسش را از دست داده و خیال می کند همه کارهایش اشتباه می باشد، از همه و حتی از سایه خودش می ترسد. روزی احمد او را بابت کتاب هایی که راجع به تربیت کودک می خواند، سین و جیم می کند. فرشته کاسه صبرش به اتمام می رسد و سایر کتاب هایی را که در انباری خانه پنهان کرده به احمد نشان می دهد و می گوید: "خیال می کنی می شه جلوی یک آدم کتاب خون رو گرفت که کتاب نخونه؟" و دوان دوان از خانه خارج می شود ولی در بین راه، حسن را می بیند که از زندان آزاده شده و همزمان با احمد به دنبال اوست. زمانی که او را در یک بن بست گیر می اندازد، می گوید: "می خواستم مردت بشم و نون شبت رو بیارم، نزاشتی..." فرشته هم در جوابش می گوید: "منم می خواستم درس بخونم، نزاشتی...می خواستم زندگی کنم، نزاشتی. هیچ کدومتون نزاشتین، تو نزاشتی، بابام نزاشت، شوهرم نزاشت، خسته شدم... یه عمر زندگی با تهدید، توهین، تحقیر..." تا اینکه احمد سر رسیده و با تکه ای چوب به حسن حمله می کند ولی حسن با چاقو به او حمله نموده و چند ضربه به قلبش می زند. 

زمانی که احمد را به بیمارستانی در تهران می برند، فرشته پس از سال ها به رویا تلفن می کند و پس از دیدار او پی می برد احمد به رویا اجازه دیدن او را نداده و خانواده ش نیز نامه هایش را به او نرسانده. رویا، او را به خانه ش دعوت می کند ولی فرشته از ترس احمد به زور قبول می کند تا به خانه ش برود. زمانی که خبر مرگ احمد را می شنود، خیالش راحت می شود که او هرگز نخواهد فهمید به خانه رویا رفته. فرشته احساس پرنده ای را دارد که از قفس آزاد شده ولی بالی برای پرواز ندارد. او خود را میان انبوهی کارهای نکرده می یابد: تمرین رانندگی، یادگیری کامپیوتر، برگشت به دانشکده، مبارزه برای گرفتن حضانت پسرانش و از رویا می پرسد: "یه کتاب داری راجع به زنانی که باید تنهایی بچه هاشون رو بزرگ کنند؟"

ازدواج فرشته و احمد 14 سال طول کشید و با مرگ او خاتمه یافت. حکومت دور اول طالبان پس از 7 سال خاتمه یافت. ولی هیچ کس نمی داند دور دوم حکومت طالبان تا چه زمانی طول خواهد کشید؟ چه زمانی دختران می توانند به دانشگاه برگردند؟ تا آن زمان، چند دختر مجبور به ازدواج و تحمل خشونت خانوادگی خواهند شد؟ روزگار خوبی نیست و فقط می توانم خود را با این امید تسلی دهم که دخترانمان قوی بمانند و مثل فرشته مخفیانه به کتاب خواندن ادامه دهند. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

فیلم پندتنگ: چینی نازک وحدت و یگانگی

  فیلم مالزیایی دیستوپیایی پندتنگ یا مهاجران از شب 21 دسامبر سال جاری روی یوتیوب گذاشته شده است. این اولین فیلم مالزیایی است که با کمک مالی ...